انسانم آرزوست

الهی ذره ذره ی وجودم شوق پرواز به سوی تو را دارند...بالم ده

انسانم آرزوست

الهی ذره ذره ی وجودم شوق پرواز به سوی تو را دارند...بالم ده

انسانم آرزوست

جز سر کوی تو ای دوست ندارم جایی
در سرم نیست به جز خاک درت سودایی

وقتیکه اینجا می نویسم این واقعیت را در نظر می گیرم که اولین خواننده وبلاگ من خداوند است...
17سال پیش آرام در صحرای عدم خفته بودم...بی خبر از همه جا و همه کس ! 
حضرت دوست خواست تا موجود شوم ...پس گفت باش!...و من در لباس دخترکی معصوم از عدم به وجود پا نهادم...
در آغاز دختری بودم پاک با جسمی از جنس خاک و روحی از عالم افلاک که پرواز برایم آرزوی دوردستی نبود!
با گذشت زمان هر روز بیش از پیش زمینی شدم و معصومیت کودکی را از یاد بردم....
اما هنوز شوق پرواز دارم !میدانم
میدانم یک روز می رسد که مرا می برند روی دست ها...این روز بی شک می رسد دیر یا زودش با خداست
همان روزی که اعلامیه می زنند به دیوار شهر ...که نام من رویش حک شده !!
کاش پشت اسمم بنویسند *شهیده* همین...
اللهم الرزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک